اشاره: دکتر شریف لکزایی، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در گفتوگو با تحریریه فکرت گفت: شهید بهشتی در مبحث و مفهوم «آزادی»، این مفهوم را به تسلط انسان بر خود، جامعه خود و محیط خود تعریف میکند؛ اینجا ما میبینیم بر عنصر شناختی و انتخابی تأکید میکند.
وی در بخش دیگری از سخنانش ابراز داشت: در واقع ما با این نگاه میتوانیم مسائل و مشکلاتِ جامعه خودمان را بازخوانی نماییم و بر اساس این بازخوانی، بتوانیم طرح نو بیندازیم و بخش زیادی از مباحث را حل و فصل نماییم. طبیعتاً هرچقدر از اندیشه و مباحث بزرگواران و متفکران و رهبران بزرگ انقلاب اسلامی دور شویم، فاصله ما با انقلاب، آرمانهای آن و ارزشهایی که مدنظر این بزرگواران بوده است، بیشتر و بیشتر میشود.
متن زیر محصول گفتوگوی فکرت با این چهره دانشگاهی است که در ادامه تقدیم مخاطبان محترم خواهد شد.
*اگر بخواهیم درباره ساحات متفاوت اندیشه شهید بهشتی صحبت کنیم، بیشتر کدام حوزهی اندیشه ای در سلوک سیاسی او متبلور بوده است؟
شناخت اسلام و نگاه اجتهادی به آموزههای دینی و بهویژه تفسیر قرآن کریم و ترویج آموزههای سیاسی، اجتماعی و دینی؛ نکتهای است که شهید بهشتی را از دیگر صاحبنظران و دانشمندان و اندیشمندان متفاوت میکند. این رویکرد، رویکری است که از طرف ایشان اتخاذ شده است و بهنظرم یک رویکرد فلسفی و عقلی است که میتواند یک نگاهِ معتدل و متوازن نسبت به مسائل اجتماعی و دینی به جامعه، مردم، انسان، شهروندان و انسانِ معاصر اعطا کند و طبیعتاً برآمده از نیازها و خواستههای انسان معاصر است که در تفکر ایشان پاسخ این نیازها و پرسشها را میتوانیم مشاهده کنیم.
سبک زیست دینی ارائه شده توسط ایشان، بسیار متفاوت و متمایز از چیزی که معمولاً رایج و ما مشاهده کردیم و میکنیم، است. برای مثال دیدگاه ایشان در موضوع ریاستجمهوری زنان که در مذاکرات قانون اساسی هم طرح میشود و سبب مباحثات بسیار زیادی میشود. لذا این موضوع در اندیشه آن شهید قابل توجه است و نشان میدهد اولاً ایشان مطالعات و تأملات زیادی داشتند و طبق تصریح خود ایشان، روایات مختلفی را در این زمینه دیدند و بررسی و تحقیق و کنکاش نمودند؛ اما در نهایت آنچه به نظر اجتهادی ایشان میرسد، این است که ما نمیتوانیم به صورت قطع در این موضوع حکم نماییم که در واقع زنان نمیتوانند ریاست جمهور شوند. بنابراین ایشان بر اساس نظر خودش عمل میکند و آن نظر را با صراحت تمام، به عنوان یک مجتهد عصرِ حاضر اعلام میدارد. همچنین شهید بهشتی در باب مسئله ولایتفقیه و رهبری، برخلاف آنچه که در دو رویکرد انتصابی و انتخابی ولایت فقیه طرح میشود، تعبیر ایشان این است که رهبری در دوره غیبت تحمیلی و اجباری نیست؛ بلکه شناختی و انتخابیست. در واقع با توجه به نگاهی که ایشان در مبحث و مفهوم «آزادی» دارد و این مفهوم را به تسلط انسان بر خود، جامعه خود و محیط خود تعریف میکند؛ اینجا نیز ما میبینیم بر همین عنصر شناختی و انتخابی تأکید میکند.
نمونه دیگر تأمل ایشان در باب مسائلِ «خنده و گریه» یا «نشاط و غم» مطرح میشود و ایشان به صورت تفصیلی در یک سخنرانی به این بحث میپردازند و میگوید: زمانی یکی از بزرگواران فرموده بودند که نخندید و من از او مطالبه دلیل و استدلال کردم که آیا در قرآن خندیدن منع و حرام اعلام شده است؟ آن بزرگوار میگوید خیر؛ اما مثلاً در شأن کسی مانند شما نیست که بخندید. ایشان آنجا این حرف را نمیپذیرد و دست به تحقیق در این زمینه میزند و مباحث مختلفی را مطرح میکند و در نهایت به صورت اجتهادی نیز به این بحث میپردازد که اصل در آموزههای دینی این نیست که ما دائم در غم و اندوه باشیم؛ بلکه شادی، نشاط، فعالیت و انبساط خاطر و … اصالت دارد و باید بر این اساس یک جامعه شاد و پویا و بانشاط داشته باشیم. به تعبیر بنده غم و اندوه یک استثنائی بر جامعه است و جای کوچکی را میتواند اشغال نماید.
مباحث دیگری نیز شهید بهشتی در باب مسائل دینی و عمل به احکام آن که بر فهم و اقناع تأکید دارد. کسی که مانند ایشان در مقام اجتهادی است و هم کسی که در مقام تبلیغ دین است و هم کسی که در مقام پذیرش این آموزهها را قرار میگیرد؛ ایشان همهی این فرایند را یک فرایند اقناعی و گفتگویی و مباحثهای تلقی میکند و از همین منظر هم است که ایشان به نقد مسلمان شناسنامهای میپردازد و انسانِ مسلمانِ شناسنامهای را یک انسان مؤفق تلقی نمیکند. انسان مسلمان بایستی آموزههای دینی خود را بر اساس تفکر، تأمل و … به دست آورد و بر اساس آنها نیز مشی نماید. طبیعتاً اگر با این فضا و فرایند آدمی یک آموزهای را فرا بگیرد، بعید است که بهزودی آن را فراموش کند یا با یک تلنگری که ممکن است زده شود، آن را از یاد ببرد و کنار بنهد و مسیر دیگری را برای زندگی خود انتخاب کند.
*اندیشه دینی و فقهی شهید بهشتی بیشتر از کدام جریان حوزوی یا شخصیت های حوزه علمیه قم یا نجف و … بنا شده است؟
آنچه به نظر من میرسد، این اندیشه اولاً در حوزههای مختلف باید مورد توجه و تأمل قرار گیرد؛ اما در واقع اگر بخواهیم آن جریان اصلی و اساسی که در اندیشه ایشان به احتمال زیاد تأثیرگذار بوده، شاید بتوانم به این اشاره کنم که ایشان متأثر از جریان فلسفی متعالیهی صدرایی است. شاید در همینجا من شاید بتوانم به دو تن از اساتید بزرگ شهید بهشتی، مرحوم علامه طباطبایی و حضرت امام (ره) اشاره کنم که این دو بزرگوار جزو فیلسوفان برجسته حکمت صدرایی در دوره معاصر بودند که در جای خود به آن پرداخته شده است. البته فقط این نیست که ما بگوییم شهید بهشتی متأثر از این بزرگواران بوده است و در کل متعلق به جریانی است که به عنوان حکمت متعالیه صدرایی از آن یاد میشود که به تعبیر آیتالله جوادی آملی، فقه را نیز مورد تأثیر خود قرار داده است و فقه کسی که حکمت متعالیه خوانده است، متفاوت است.
یک نکته دیگر را نیز اشاره کنم که شهید بهشتی در عین حال که متأثر از این جریان است؛ اما شخصیتی مستقل و آزاداندیش دارد و این قابل توجه است که این شخصیت ازاداندیش و مستقل ایشان در دوره معاصر با جریانات مبارزه مردم ایران همراه شده و در انقلاب اسلامی به اوج خودش میرسد. البته ایشان در فرمایشات و خاطراتی که ذکر میکنند، مطرح کردند که بحث تشکیلات، مبارزه و فعالیتهای اجتماعیِ جامعه که بتوان در جامعه انجام داد، بعد از اتفاقاتی است که در دهه ۳۰ و کودتای ۱۳۳۲ رخ میدهد، ایشان میگوید تأملات من در این زمینهها آغاز میشود. در این زمینه بهخصوص به مباحث تشکیلات و … اشاراتی دارد که بنده نیز در مقالات و گفتگوهایی به این بحث پرداختهام. نکته مهمی که این جریان در مباحث خود مطرح میکند این است که این جریان یک نگاه جامعی به آموزههای اسلامی و معرفتی دارد و در عینحال در کنار مباحث فلسفی، فقهی و عرفانی؛ بر مباحث قرآنی هم تأکید فراوانی دارد. همهی فیلسوفان برجسته حکمت متعالیه از ملاصدرا و تا امروز که علامه جوادیآملی در صدر این جریان حضور دارد، همه فیلسوفان و مفسران قرآن مهم و برجسته بودند و همهی اینها یا به صورت کامل (مانند علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی) و یا مانند شهید بهشتی، حضرت امام(ره) و سایر متفکران؛ بخشهایی از سورهها و آیات قرآن را مورد تفسیر خود قرار دادند. علیایالحال در این زمینه، مجموعه ۶ جلدی تفسیر قرآنِ مرحوم شهید بهشتی که اخیراً هم منتشر شده است (تحت عنوان :در مکتب قرآن) نشاندهندهی این نگاه جامع است. یعنی وقتی شما به تفسیر قرآن ایشان رجوع میکند، فقط تفسیر قرآن نیست؛ بلکه دانشهای مختلفی که ایشان در آنها اشراف دارد (مانند فلسفه، فقه، کلام، تاریخ، عرفان) بروز و ظهور دارد.
افزون بر این موارد من به این نکته نیز اشاره میکنم که ایشان یک تجربه حضور چندساله در اروپا دارد و از نزدیک با مسائلِ انسان مدرن و فضای جدیدِ جهانی آشنا است و به نظرم این تجربه بر نگاه جهانیاندیش ایشان هم تأثیرگذار بوده است و نگاه اجتماعی آن شهید از این حیث واجد اهمیت وافر و فراوانیست.
*اندیشه اجتماعی شهید بهشتی را اگر بخواهیم موشکافانه تر به بحث بنشینم، حضرت عالی به چه مؤلفه هایی در این زمینه اشاره می کنید؟
اولاً تأکید بر تربیت انسان آزاد و آگاه در این نگاه و اندیشه اجتماعی برجسته است. شهید بهشتی آموزههای دینی را با این رویکرد و نگاه مورد بررسی قرار میدهد و از اینکه آموزههای دینی را فردی بفهمد، اجتناب میورزد. ما آثار و گفتارهای ایشان را که دنبال میکنیم، همه و همه تقریباً بر این موضوع دلالت میکند و از همین منظر است که بر حضور اجتماعی مردم تأکید دارد و این حضور را در پیشبرد مسائل انسان معاصر، مهم تلقی میکند.
من یک تلنگری بزنم که در مباحثی که شهید بهشتی و برخی دیگر از متفکران مسلمان که در جریان حرکت متعالیه قرار دارند. تلنگر من این است که برای آنها حرکت و عدم رکود و سکون مهم میشود و انسان نباید متوقف شود؛ بلکه باید دائم به سمتی حرکت کند که خود، محیط و جامعه را بسازد. به نظر من این بحث اهمیت زیادی دارد و ما آن را در مباحثی که شهید بهشتی در گفتارها و آثار خود مطرح میکند، به وضوح میتوانیم ببینیم.
نحوه سلوک روحانی با مردم هم در اینجا به نظرم حائز اهمیت است. در روابط، مناسبات و علاقات اجتماعی که رخ میدهد، در فرمایشات ایشان مورد تأکید قرار گرفته است. برای مثال شهید بهشتی تأکید دارد که یک عالم یا انسان مسلمان، باید از ظاهرگرایی اجتناب نماید. ایشان این کار را نفی میکند که ما از اسلام به یک ظاهری اکتفا کنیم و یک سری مناسک انجام داده شود. لذا اسلام باید در عملِ ما تجسم پیدا نماید و ما در واقع به عنوان یک انسان مسلمان، تجسمی از ارزشهایی باشیم که مد نظر اسلام است و اینجاست که (در پاسخ به پرسش قبل عرض کردم) بحث انسان شناسنامهای را مطرح و نقد میکند. بهنظرم این مطلب بسیار حائز اهمیت است که ما هم ظاهر و هم باطن را یکجا ببینیم و صرفاً به ظاهرگرایی اکتفا نکنیم.
ایشان تصریح میکند که عالم دینی نباید اسیر القاب و ریاستطلبی باشد و خود ایشان یک موردی را مثال میزنند که اگر کسانی میخواستند دست ایشان را ببوسند، خودداری میکردند که این ویژگی مهمی است و باید در ارتباط مناسباتی که در جامعه میان دین و علمای دینی و مردم و روحانیت؛ این مطلب دقت شود.
تأکید شهید بهشتی این است که در حوزه اجتماعی و کار دینی، عالمِ دینی باید با مردم زندگی کند و در میان مردم باشد. زمانیکه چنین اتفاقی رخ دهد، این عالم دینی در دل مردم جای دارد و خواهد داشت.
همه ابعاد و اضلاعی که ایشان در باب اسلام مورد تحقیق قرار دادند، تقریباً به یک نسبت بسیار پررنگ، این نگاه اجتماعی در آن وجود دارد و از این حیث است که مستلزم این است که تأکید کند یک عالم دینی چگونه در روابط و مناسباتی که در حوزه اجتماع شکل میگیرد؛ بایستی رفتار کند و به تعبیری که اسلامِ مجسم خواهد شد، بتواند فضای جامعه خود را تحت تأثیر قرار دهد و از این طریق کمک کند تا جامعه در حرکت و پیشرفت رو به جلو مشتاق نماید.
*با گذشت زمان و رویدادهای مختلف در دوران انقلاب اسلامی، کدام رویکرد شهید بهشتی امروزه در حکمرانی سیاسی گرهگشاست؟
شاید برخی از مباحثی که در پرسشهای قبلی مطرح شد، به نوعی بتواند پاسخی برای این بحث باشد؛ اما افزون بر آنچه که در مباحث گذشته میتواند در پاسخ به این سؤال کمک کند، ارتباط عالم دینی با مردم هم بیان شد، میتواند این قسمت در موضوع حکمرانی نیز مورد توجه باشد و حکمرانی مد نظر یک حکومت دینی چیست؟ آن حکمرانی که خصوصاً در آن عالمان دینی یک برجستگی بیشتری دارند و در این زمینه در جامعه حضور مؤثرتری دارند، چگونه است؟ در اینجا شاید بحث رویکرد مردمی و اقناعی که ریشه در نگاه تربیتی شهید بهشتی دارد، میتواند واجد اهمیت و تأکید باشد. همچنین تأکید ایشان بر بحث آزادی به عنوان عنصر اصلی انقلاب اسلامی و آنچه به عنوان آگاهی در این زمینه مورد تأکید قرار میدهد، در بحث حکمرانی سیاسی قابل توجه، تأمل، مباحثه و گفتگوست. نحوه مواجهه با مشکلات اجتماعی و حل آنها، نیز نحوه مواجهه با احزاب و گروههای مختلف با نسبتهای مختلف که در نظام سیاسی حضور دارند؛ قابل تأمل و مد نظر در این زمینه است و پاسخهایی که شهید بهشتی به آنها داده است، از اهمیت بالایی برخودار است. اینکه یک گروه و حزبی کاملاً مؤافق با نظام سیاسی باشد یا اینکه یک گروهی ممکن است نظام سیاسی را قبول نداشته باشد، ولی اقدامی را علیه نظام سیاسی انجام نمیدهد. اینکه گروهی نظام سیاسی را قبول ندارد؛ لکن در جهت نقد و مخالفت آن به صورت نظری حرکت میکند، یا بعضاً ممکن است گروهی باشد که اقدام عملی کند. در همهی این موارد، موضوع حکمرانی و به تصریح ایشان متفاوت و مختلف است و نیاز است در هرکدام از آنها احتمالاً یک مواجهه باشد.
همچنین شیوه مواجهه با جوانان و زنان از مباحث مورد اهمیتی است که در فرامایشات شهید بهشتی وجود دارد. همهی این موارد نیاز امروز ماست که باید در آنها تأمل کرد و از فرمایشات ایشان برای بهتر نمودن حکمرانی سیاسی بهرهگیری شود. توصیههای ایشان به عنوان کسی که معمار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است، میتواند بخش زیادی از مشکلات اجتماعی در مواردی که برشمرده شد را حل کند و حکمرانی را به یک حکمرانی مطلوب و خوب برساند و به اهداف انقلاب اسلامی نزدیکتر سازد.
*و این که برای حراست اندیشهی این شهید بزرگ انقلاب از تحریف و هر شخصیت اندیشمند دیگری چه راهکارهایی را بیان می کنید؟
بهنظرم در ارتباط با این پرسش، ترویج اندیشه و آراء این بزرگواران حائز اهمیت است. در ارتباط با اندیشه شهید بهشتی، مقداری غفلت صورت گرفته است. من در پرسشهای قبلی اشاره کردم که مجموعه مباحث تفسیری ایشان، کمتر از یک سال است که چاپ شده است. برخی از این مباحث مربوط به دهه ۴۰ بوده است. با اینکه امروزه چهار دهه از انقلاب اسلامی گذشته است و اکنون اینها به چاپ میرسند، به نظر من در اینجا کوتاهی و غفلت صورت میگیرد. لذا انتشار و ترویج آراء و افکار ایشان میتواند بسیار به ما کمک کند. نیز توجه به مردمی بودن انقلاب اسلامی و عدم فاصله میان مردم و مسئولان که همواره مورد تأکید شهید بهشتی بوده است، واجد اهمیت و توجه فراوان است و باید همچنان به همین مسیر تداوم یابد و اگر غفلتها و انحرافاتی در این زمینه بهوجود آمده است؛ اصلاح شود و رهبران انقلاب به سمت مطلوب حرکت کنند.
همچنین بسط آزادی و عدالت واقعی در جامعه یکی از دغدغههای بسیار مهم شهید بهشتی بوده است که هرچقدر این عناصر در جامعه ما بسط و نهادینه شود، بهنظرم در راستای حراست از اندیشه این بزرگواران است. بهویژه بحث آزادی که در فرمایشات، آثار و آراء ایشان دائم مورد توجه و تأکید زیاد و فراوانی قرار گرفته است. شاید بخش زیادی از مشکلاتی که جامعه ما گرفتار آن میشود، از همین مسیر و عدم تحقق کامل و جامع و گسترده آزادیهای مدنی و اجتماعی است که باید در جامعه وجود داشته باشند. طبیعتاً اینها در راستای انقلاب اسلامی میباشد و میتواند به حل و فصل مسائل واقعی این انقلاب کمک نماید. در بخش دیگری حضور حداقلی و کمرنگ دولت در مسائل مختلف و عدم مداخله گسترده در زیست خصوصی افراد، بسیار اهمیت دارد. من در یک سلسله یادداشتهایی بحث دولت متورم را مطرح کردم. بدین معنا که دولت تلاش میکند در همه عرصهها ورود کند و این به نظرم بر اساس فرمایشاتی که این بزرگواران و رهبران انقلاب اسلامی داشتند، درست نیست. باید در واقع بتوان به این نکته رسید که در خیلی از امور که مردم توان انجام آن را دارند، نباید دولت مداخله کند و دولت صرفاً باید معماری نماید و راهبردهای اصلی و اساسی و کلیدی را نشان و مطرح کند و مردم در پس آن بتوانند حضور پررنگ داشته باشند و مسائل جامعه را پیش ببرند. اینها مواردی هست که از این دست راهکارها میتواند قابل مباحثه و گفتگو باشد. ما باید بتوانیم از این مسیر هرچه بیشتر مباحث آرمانی انقلاب اسلامی را پیش ببریم.
بنابراین بحث استدلال عقلانی، معیار بودن عقل، پرسشگری و جستجوگری و توجه به نقد اجتماعی و اصلاح اندیشه و باورهای اجتماعی و جمعی در واقع میتواند به حراست از این اندیشهها کمک کند. اساساً اندیشههای این بزرگواران و رهبران انقلاب اسلامی همانند شهید بهشتی، خواست و ارادهی اصلیِ آنها و حتی مسیری که برای انقلاب اسلامی ترسیم میکردند، تقریباً از همین منظر و موضع و پایگاه در حال عبور است و طبیعتاً هرچقدر ما به اینها ملتزم باشیم و به آنها عمل کنیم، در واقع میتواند در راستای حفظ و حراست آن اندیشهها باشد. مهمترین نکته عمل به این اندیشههاست و زمانی که عمل اتفاق افتاد، مهمترین وجههای که میتواند از این اندیشهها حراست کند، پدیدار میشود و طبیعتاً ماندگار خواهد شد و تداوم و استمرار انقلاب اسلامی را تضمین میکند.