جدیدترین مطالب

lakzaee1.jpgانسان متعالیه انسانی است كه وقتی درباره آینده خودش اندیشه و فكر كرده و تصمیم‌گیری می‌كند این آینده را خیلی طولانی می‌بیند، در افق انسان متعالیه آینده به شكلی برنامه‌ریزی می‌شود كه هم تهدیداتی كه متوجه بقای دنیوی انسان است لحاظ می‌شود و هم تهدیداتی كه متوجه بقا اخروی انسان است مورد ملاحظه قرار می‌گیرد.

 ___________________________________

مقایسه میان باورهای غربی با آموزه‌های اصیل اسلامی در گفتگو با رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی

اشاره:
 
 مقایسه میان باورهای غربی با آموزه‌های اصیل اسلامی، اشكالات و نواقص ساختاری تفكرات غربی را به خوبی واضح می‌كند؛ تفكراتی كه سال‌ها به بشریت عرضه شد اما در عالم نظریه‌پردازی و مخصوصا در عرصه عمل نه تنها مشكلی از بشریت عدالت‌طلب و حق‌جو حل نكرد بلكه بر ابهامات او افزود.
 
 یكی از نقاط افتراق اندیشه غربی مبتنی بر اومانیسم و اندیشه اسلامی مبتنی بر حكمت متعالیه در موضوع انسان‌شناسی است؛ با موضوع مقایسه این دو تفكر متفاوت در موضوع انسان‌شناسی، به سراغ حجت‌الاسلام والمسلمین دكتر «نجف لك‌زایی»، رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی رفتیم تا این تفاوت‌ها را بیشتر واكاوی كنیم:

 
 در ابتدا مقایسه‌ای میان باور مبتنی بر حكمت متعالیه و اندیشه اومانیسم از منظر انسان‌شناسی بفرمایید.
 
 از منظر انسان‌شناسی حكمت متعالیه، نقد اومانیسم از چند منظر می‌تواند برای ما خودش را نشان دهد در ابتدا توصیفی از انسان‌شناسی مطرح در حكمت متعالیه عرض می‌كنم و بعد از اینكه این توصیف مختصر از انسان را بر اساس دیدگاه صدرالمتألهین انجام دادم آنگاه به مقایسه این دیدگاه با آنچه كه در ذیل عنوان اومانیسم مطرح می‌شود اشاره خواهم كرد.
 
 در حكمت متعالیه انسان‌شناسی‌های مختلفی وجود دارد انسان‌شناسی صدر المتألهین، انسان‌شناسی علامه طباطبایی، انسان‌شناسی امام خمینی(ره)، انسان شناسی استاد مطهری و برخی دیگر از حكمای متعالیه، هر كدام انسان‌شناسی ویژه خودشان را ارائه كردند اما به لحاظ مبانی همه اینها در تعریف انسان مشتركند، آنچه كه ملاصدرا در كتاب «الشواهد الربوبیه» و برخی كتب خود در تعریف انسان آورده این است كه «الانسان غیر مكتف بذاته» یعنی انسان خود بسنده و خود سامان نیست و یا به عبارت مفصل‌تر می‌خواهد بفرماید كه انسان به گونه‌ای آفریده شده است كه نمی‌تواند همه آنچه را كه برای رسیدن به سعادت و كمال خود لازم دارد تأمین كند و انسان برای اینكه به كمال برسد نیازمندی‌هایی دارد كه این نیازمندی‌ها از سوی خودش تأمین نمی‌شود؛ برخی از نیازمندیها را خودش می‌تواند تأمین كند اما برخی را نمی‌تواند تأمین كند و این نقص ذاتی است و انسان ذاتا نمی‌تواند برای رسیدن به كمال همه نواقص خود را رفع كند، از این ناحیه است كه از منظر حكمت متعالیه بر لطف الهی و ارسال رسل استدلال می‌شود یعنی این عدم كفایت و نقص ذاتی زمینه این است كه خداوند متعال انبیاء را برای هدایت بشر بفرستد؛ لذا در احادیث هم داریم عقل پیامبر باطنی است و انبیاء پیامبران ظاهری می‌باشند و در واقع انبیاء برای تكمیل این نقص ذاتی بشر آمده‌اند فلذا قرآن می‌فرماید: «و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه» (جمعه/2) یعنی پیامبران آمده اند برای تزكیه و تعلیم و همچنین می‌فرماید «لیقوم الناس بالقسط» (حدید/25) یعنی انبیاء آمده‌اند تا با هدایت مردم آنان را تشویق كنند كه خود مردم در اقامه قسط مشاركت كنند.
 
 این تعریفی كه در حكمت متعالیه از انسان ارائه شد دقیقا در مقابل تعریف اومانیستی از انسان ارائه می‌شود؛ در دیدگاه اومانیستی تعریفی كه از انسان ارائه می‌شود این است كه انسان ذاتا خود بسنده است و ذاتا به گونه‌ای آفریده شده است كه می‌تواند تمام نیازهای خود را برطرف كند؛ از این جهت نگاه اومانیستی پیامدهایی چون سكولاریسم، فرد گرایی (individualism)، ناسیونالیسم یا اندیشه های منفعت گرایانه ای چون ملی‌گرایی، قومیت‌گرایی، منطقه‌گرایی، پلورالیسم یا تكثرگرایی را در پی دارد.
 
 با توجه به این تعریفی كه اومانیست‌ها از انسان ارائه می‌كنند چه دیدگاهی در مورد دینداری، معاد و بقای اخروی افراد ارائه می‌كنند؟
 
 با توجه به تعریف اومانیست‌ها از انسان و اختلافی كه در این زمینه با تعریف مبتنی بر حكمت متعالیه دارند، دیدگاهی كه آنها نسبت به دین اتخاذ می‌كنند از یك موضع فردگرایانه می‌شود چرا كه اومانیست‌ها نمی‌گویند دین بدرد نمی‌خورد و باید حذف شود بلكه آنها می‌گویند فرد خودش می‌داند چه نسبتی را با دین اتخاذ كند در واقع فرد چون خودش خودسامان است ممكن است به این نتیجه برسد كه می‌تواند برای سعادت از دین استفاده كند و یا استفاده نكند، در حالی كه در دیدگاه ملاصدرا و حكمای متعالیه ما دو مدل انسان داریم، انسان متعالیه و انسان متدانیه.
 
 انسان متعالیه انسانی است كه وقتی درباره آینده خودش اندیشه و فكر كرده و تصمیم‌گیری می‌كند این آینده را خیلی طولانی می‌بیند، در افق انسان متعالیه آینده به شكلی برنامه‌ریزی می‌شود كه هم تهدیداتی كه متوجه بقای دنیوی انسان است لحاظ می‌شود و هم تهدیداتی كه متوجه بقا اخروی انسان است مورد ملاحظه قرار می‌گیرد.
 
 فلذا تفكر راهبردی انسان متعالیه از جنس تفكر راهبردی متعالیه است در حالیكه انسان متدانیه وقتی درباره آینده خودش فكر می‌كند ، می‌اندیشد و برنامه‌ریزی می‌كند فقط آینده دنیوی خودش را در نظر می‌گیرد فلذا تفكر راهبردی انسان متدانیه می‌شود تفكر راهبردی متدانیه.
 
 از منظر دیگر، در حوزه مباحث تهدید شناسی، انسان متعالیه فقط تهدیدات متوجه بقا دنیوی را نمی‌بیند بلكه هم تهدیدات دنیوی و هم تهدیدات اخروی را می‌بیند فلذا تفكر راهبردی‌اش جامع و كامل و همه‌جانبه است؛ از این روست كه در این تفكر دستیابی به صلح جهانی در گرو نگاه متعالیه است اما در الگوی انسان متدانیه كه اومانیستی می‌اندیشد و به دین اصالت نمی‌دهد الگوی تهدید‌شناسی فقط تهدیدهای متوجه بقا دنیوی است و از این جهت در الگوی متدانیه هیچ راهی به صلح جهانی وجود ندارد بخاطر اینكه هر كسی در چارچوب دریافت‌های خود و بر اساس منافع خود عمل می‌كند؛ تعبیر امام موسی صدر كه از حكمای حكمت متعالیه و شاگرد علامه طباطبایی بود تعبیر بسیار جالبی است كه می‌گوید: «ادیان در خدمت انسان است» كه توضیح فرمایش ایشان بر اساس آنچه كه پیش از این گفتیم اینطور می‌شود كه خداوند متعال انبیاء و دین را فرستاده و برای اینكه اینها با برطرف كردن نواقص ذاتی انسان به انسان خدمت كنند و تكمیل این خدمت در گرو آن است كه انسان با ایمان آوردن به خدا و تمسك به قرآن كریم و مكتب اهل‌بیت(ع) ملتزم می‌شود به آنچه كه خدا فرموده است؛ خوب روشن است كه این در برابر تفكر اومانیستی است كه در آن انسان كامل و خود سامان تعریف می‌شود و دین اصالتی ندارد و نهایتا به عنوان سرگرمی فرد مطرح است البته این در صورتی است كه اومانیسم با گرایش افراطی سكولاریستی تعریف نشده باشد و الا اساسا دین نفی می‌شود و هیچ بعدی از دین برای فرد پذیرفته نمی‌شود.
 
 بنابراین در جمع بندی این بحث می‌توان گفت بر اساس نگاه صدرایی انسان وقتی از دنیاگرا بودن در می‌آید كه متوجه نقائص ذاتی‌اش بشود، و این نقص را با اطاعت از خدا و رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) جبران بكند و این مكتب با این مدل ها هیچ نقطه اشتراكی با اومانیسم ندارد بلكه رو در روی آن قرار می‌گیرد.
 
 برخی بر این باورند كه اومانیسم در معنای كرامت و ارزش انسان و حكمت متعالیه كه مبتنی بر فلسفه اسلامی است یك تعریف مشترك از انسان دارند نظر شما چیست؟
 
 بله؛ در بعضی از متون برخی از متفكران نوشته اند اومانیسم به معنای كرامت انسان و احترام به انسان و ارزش‌گذاری به انسان است؛ خوب اگر كسی اومانیسم را اینطور معنا كند این معنا در حكمت متعالیه هست اما اومانیسم در معنای اولیه خود یعنی اصالت انسان و كفایت منابع معرفتی انسان برای رسیدن به كمال ؛ كه اگر به این معنا باشد از سوی حكمت متعالیه پذیرفته نیست؛ اما كرامت و ارزش انسان در حكمت متعالیه دارای جایگاه رفیعی است و انسان می‌تواند با تمسك به وحی در مرحله كمال و قرب الهی به مقامی برسد كه تصور آن هم سخت است و حتی بتواند از ملائكه بالاتر برود و راه در نگرش حكمت متعالیه برای كمال نامحدود باز است اما اگر انسان در این مسیر قرار نگرفت سقوط كرده و باز در سقوط هم نامحدود سقوط می‌كند و به تعبیر قرآن از چهارپایان و حیوانات هم پست‌تر می‌شود لذا دو سر این طیف یكی‌اش می‌شود اعلی علیین یكی‌اش می‌شود اسفل السافلین!
 
 به نظر می‌رسد مشكلات اومانیسم در عرصه عمل خود را نشان داده و در واقع مدعیان این مفهوم علیرغم ادعای بشر دوست بودن خود به صورت عینی حرمتی برای بشر قائل نیستند نظر شما چیست؟
 
 بله در واقع نگاه اومانیستی كه بعد از رنسانس مطرح شد، دستاوردی برای بشر نداشته چرا كه با شعار اومانیسم و اصالت انسان، فردگرایی تقویت شد و نتیجه آن جنگ‌های بیشمار، استثمار كشورهای مختلف توسط كشورهای قدرتمند، كشتار انسان‌های بیگناه فراوان و امثال اینها بوده است كه مطالعه تاریخ قرون اخیر این را نشان می‌دهد.
 
 نكته مطلب این است كه علیرغم زیبایی اولیه مفهوم اومانیسم اما چون به مقام عمل نگاه كنیم چنین است كه در نگاه اومانیستی احترام و حرمت انسان‌ها در راه منافع زیر پا گذاشته می‌شود.
 
 مشكلی كه در دنیای غرب وجود دارد این است كه اومانیسم یك پیش فرض شده است برای مكاتب فراوان؛ لیبرال ها، ایده آلیست ها ، سوسیالیست‌ها و... همه بر این پیش فرض تأكید می‌كنند یعنی گاهی مكاتب متعارض روی همین پیش فرض بنا شده لذا وقتی كه می‌خواهیم از طرفداران این بحث صحبت كنیم با طیف‌های بسیار متنوعی مواجه می‌شویم البته در این سمت هم همینطور است و آنهایی هم كه اومانیسم را قبول ندارند چند دیدگاه متفاوت هستند كه ما از حكمت متعالیه فقط بحث كردیم. البته روشن است كه ما نمی‌خواهیم بگوییم همه كسانی كه اومانیسم را قبول ندارند مثل حكمت متعالیه فكر می‌كنند.
 
 البته تفاوتی وجود دارد بین مكاتب فكری، فلسفی و صحنه عمل؛ یعنی ممكن است كسانی كه یك مكتب فكری فلسفی را می‌پذیرند به قدرت نرسند یا جامعه‌سازی در اختیار نداشته باشند چنانكه در مورد پیروان حكمت متعالیه اینطور بود و تنها حضرت امام(ره) از میان حكمای متعالیه توفیق تشكیل حكومت پیدا كردند.
 
 فلذا در حوزه عمل ما مقایسه‌ای میان عملكرد سی سال انقلاب اسلامی كه اومانیسم را قبول نداشت و مبنایش فلسفه اسلامی در قالب حكمت متعالیه است ارائه می‌كنیم.
 
 در این سی سال همه شاهد بودیم كه غرب به رهبری آمریكا كه از اومانیسم صحبت كرده چه كرده و انقلاب اسلامی چه كرده. ما می‌بینیم اینها تمام تلاشهایی را كه می‌شد برای ساقط كردن یك نظام سیاسی و آسیب زدن و از بین بردن یك ملت كرد اینها انجام دادند؛ با اینكه در ظاهر شعار اومانیستی می‌دهند و از حقوق بشر و آزادی دفاع می‌كنند اما برای پرسش‌های منطقی و عادلانه ما پاسخی ندارند.
 
 در منطقه خاورمیانه كشورهای زیادی وجود دارند اما چند كشور مثل جمهوری اسلامی براساس آرای عمومی اداره می‌شود؟ چند كشور نظام سیاسی جمهوری دارد؟ آیا حامی كشورهایی كه به شكل پادشاهی و استبدادی و دیكتاتوری اداره می‌شوند جمهوری اسلامی است یا آمریكا؟ آیا حمله به عراق و افغانستان و حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی را جمهوری اسلامی انجام داده یا آمریكا؟ حامی عراق برای حمله نظامی به خاك ایران چه كشورهایی بودند؟ حامی تروریست هایی كه مردم را در كوچه و بازار و خیابان به رگبار بستند چه كسی بود؟ اگر ما در حوزه های مختلف یعنی در حوزه نظامی، در حوزه تحریم اقتصادی، در حوزه حقوق‌بشر و حمایت از جنایات رژیم صهیونیستی بررسی كنیم چه كسی نمره خباثت و شرارت را می‌آورد؟ همه شاهدند كه این اقدامات را آمریكایی می‌كند كه از اومانیسم و پلورالیسم و ... دم میزند.
 
 اومانیسم مدنظر آنها وقتی كه در صحنه عمل وارد می‌شود به ضد خود عمل می‌كند دلیلش این است كه دست انسان را از وحی قطع كرده و به منافع خود عمل می‌كند كه این منجر به دوگانگی می‌شود چرا كه منافع آنها یك وقت اقتضا دارد كه از دیكتاتوری و استبداد حمایت كند و یك جا اقتضا می‌كند كه از تروریسم دفاع كند و گاهی از كشتار مردم بی گناه دفاع می‌كند و گاهی هم به كشورها حمله می‌كنند، در حالی كه در نگاه اسلامی و نگاه مبتنی بر فلسفه اسلامی این دوگانگی پذیرفته نیست.
 
 در فلسفه اسلامی گفته می‌شود انسان نیازمند هدایت الهی است و برای این جهت رهبران الهی برای كمك به انسان‌ها می‌آیند و عجیب است كه خدا در قرآن خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید كه تو خودت را داری از بین می‌بری برای هدایت انسانها! یعنی در این تفكر، رهبری الهی تلاش می‌كند از خودش مایه بگذارد و برای اینكه مردم از سختی و گمراهی در بیایند؛ سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) و فقها همین است و از این جهت واقعا كارنامه اومانیسم به هیچ وجه قابل دفاع نیست حالا ما در تاریخ سی ساله اخیر مثال زدیم حالا اگر كسی تاریخ 3 الی 4 قرن اخیر را مرور كند و برده‌فروشی آمریكایی‌ها و اینكه با چه وضعی افراد را به عنوان برده از قاره آفریقا به آمریكا می‌بردند بررسی كند خودش داستان اسفناكی می‌شود كه با اتكا به همین شعارهای فریبنده مثل اومانیسم و حقوق بشر صورت گرفته است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید