تصور از خدا در دین، دولت و قانون
نویسنده : شریف لکزایی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
محسن جبارنژاد پژوهشگر
1. کلیتی در باب نظام فکری هگل
کلیدِ فهمِ اندیشه سیاسی هگل (بهخصوص رابطه دین و سیاست در اندیشه او)، فهمِ کلی سیستم فلسفی اوست. خطوط اصلی اندیشه سیاسی هگل را باید در کتابهای «پدیدارشناسی روح»، «فلسفه تاریخ» و «خطوط اصلی فلسفه حق» جستوجو کرد. برای بهدست آوردن رشتهای که ما را به اصول اندیشههای هگل در قلمرو سیاست هدایت کند، باید ابتدا طرح هگل از تطورات روح در تاریخ و غایت آن را به اندیشه در آورد. (مصلح، 1392، ص434). سیر تطور روح که از آگاهی شروع میشود و پس از طی مراحل خودآگاهی، عقل، روح و دین به دانش مطلق میرسد،
بهطور مبسوط در مهمترین اثر هگل یعنی «پدیدارشناسی روح(phanomenologie des Geistes) شرح داده شده است. روح را میتوان نقطه کانونی اندیشه هگل دانست که کلیت نظام فلسفی او در ارتباط با این مفهومِ مهم، درک میشود. فهم دیالکتیک هگل هم بدون فهم «روح» میسر نخواهد شد. پدیدارشناسی هگل، بیان سیر تطور آگاهیها است. رابرت سینربرینک معتقد است پدیدارشناسی هگل، شرح پیکربندیهای آگاهی و شرح چگونگیِ بروزِ تعارض میان تجربه و شناخت، در کوششهای گوناگون سوژه برای شناخت جهان است. پدیدارشناسی نشان میدهد چگونگی آگاهی، تعارض میان صورت مفروضش از شناخت و تجربهاش را رفع میکند، یعنی نتیجه کوشش آن برای شناخت جهان از این یا آن مسیر را نشان میدهد. درنتیجه به تعبیر هگل، آگاهی در معرض تجربه دیالکتیکی قرار میگیرد-حرکتی که از تعارض میان شناخت و حقیقت آغاز میشود و تا پیکربندی پیچیدهتر آگاهی پیش میرود که رابطهای جدید میان سوژه و ابژه به دست میدهد... براساس این دیدگاه، شرح پدیدارشناسی هگل را میتوان به منزله مسیر آگاهی طبیعیای که با فشار به سمت شناخت راستین به پیش میرود، یعنی شناختِ تجربیِ خود در مقام روح فهم کرد. (سینر برینک، 1395، ص72-71). خودِ روح، دارای سه تجلی است: ابتدا روح سوبژکتیو(Subjektiver Geist)، سپس روح ابژکتیو(Objektiver Geist) و نهایتا روح مطلق(absoluter Geist).
2. دیالکتیک
دیالکتیک در اندیشه هگل، جایگاه ویژهای دارد تا جایی که حتی فلسفه هگل را با همین نام یعنی فلسفه دیالکتیکی میشناسند. هگل، خود در تعریف دیالکتیک میگوید: «دیالکتیک مبانی همه حرکتها و تمامی فعالیتهایی است که ما در واقعیت درمییابیم [...] هر چیزی که ما را در احاطه خود دارد میتواند بهعنوان نمونهای از دیالکتیک بررسی شود. ما میدانیم که چگونه چیزهای کرانمند، بهجای اینکه ثابت و نهایی باشند، متغیر و موقتی هستند: این چیزی غیر از دیالکتیک امر کرامند نیست که ضمن آنکه تلویحا غیر از خود است، از طریق آن به فراسوی آنچه بیواسطه هست رانده و به ضد خود تبدیل میشود» (فیندلی، 1390، ص79). دیالکتیک را میتوان به منزله قواعدی دانست که میتوان براساس آن سیر تطور روح را فهم کرد. دیالکتیک در فهم عامیانه شامل همان سه مرحله معروف تز، آنتیتز و سنتز است. البته باید توجه داشت که دیالکتیک در اندیشه هگل با دیالکتیک در اندیشه هراکلیتوس، افلاطون و کانت کاملا متفاوت است. برای مثال دیالکتیک هراکلیتوسی، فاقد وجه تالیفی است و به هارمونی در کشمکش تعارضات بسنده میکند. اما دیالکتیک هگلی، هستی و اندیشه را به سوی تالیفی فوقتالیف دیگر تا سر حد مطلق پیش میبرد (طالبزاده، 1396، ص239). و حتی میتوان آن را نوعی آنتولوژی(Anthology)دانست نه صرفا کاربستِ صوریِ یکسری روش و قواعد.
3. در باب نظریه سیاسی هگل (آزادی، نسبت دین و سیاست)
همانگونه که قبلا هم بیان شد، فهمِ نظریه سیاسیِ هگل در گرو فهم کلیت منظومه فلسفی او -خصوصا سیر تطور روح و قواعد مربوط به آن است. اینک باید به این نکته اشاره کرد که نمیتوان به رابطه دین و سیاست در اندیشه هگل پی برد مگر آن که اصولِ اندیشه سیاسی هگل بهدرستی فهم شود.
دولت بهعنوان مهمترین موضوع سیاست در اندیشه هگل، در مرحله روح ابژکتیو قرار دارد. هگل دولت را بالاترین پدیدار در قلمرو روح ابژکتیو میداند. نقطه عزیمت هگل، واقعیتهای آشکار شده است. بزرگترین واقعیتِ سیاسی زمان هگل را میتوان انقلاب فرانسه دانست. یکی از دغدغههای جدی هگل را پیوند و آشتیِ میان اقتدار دولت و آزادیهای فردی است.
دال مرکزی و نقطه کانونیِ نظریه سیاسی هگل را میتوان مفهوم آزادی دانست. البته برداشت هگل از آزادی با برداشت معاصران خود نیز متفاوت است. بهعنوان مثال در انقلاب فرانسه، دین در ضدیت با آزادی تعریف میشود در حالی که هگل چنین عقیدهای ندارد، چنانکه برداشت او با خوانشِ کلیسای کاتولیک از آزادی هم متفاوت است. هگل بهطور کلی بهدلیل آنکه در فضای کلی اندیشه مدرن فکر میکند، نظریه سیاسیاش نیز متاثر از کلیت این اندیشه است. وجه اومانیستی اندیشه هگل، تعریف او را از آزادی با تعریف فیلسوفان کلاسیک متفاوت میکند. بیزر این تفاوت برداشت را در درجه اول در نسبت با مفهوم خود آیینی(autonomy) میداند، یعنی قدرت خودفرمانی یا توانایی وضع اصول و قوانین شخصی و پیروی از آنها... تصور هگل از خودآیینی، این معنی را مفروض میگیرد که قوانینی که اراده، خود، وضع میکند عقلانیاند، آزادی من صرفا با وضع هرگونه قانون و سپس پیروی از آن تامین نمیگردد، بلکه این قانون باید ارزش آن را داشته باشد که هر باشنده عاقل دیگری آن را بپذیرد. از این رو آزادی مستلزم عمل بر وفق قوانین است (بیزر، 1391، ص320). بیزر همچنین معتقد است که هگل، آزادی را بر حسب مفهوم استقلال یا «خودبسندگی» نیز فهم میکند. و مراد از این تعابیر آن است که شخص وابسته به کسی جز خود، نیست. هگل آزادی را بر حسب این تعابیر تعریف میکند، آنجا که در فلسفه تاریخ جهان مینویسد: «روح، خودبسندهبودن(Beisichselbstsein) است و آزادی، چیزی جز این نیست زیرا اگر من وابسته باشم، آنگاه به چیزی که «من، نیست» مرتبط میگردم و من نمیتوانم بدون این شیء خارجی وجود داشته باشم.» (بیزر، 1391، ص321-320). هگل در تحلیل خود از آزادی نهایتا دولت را کاملترین صورت فعلیتیافته آزادی میداند، آنجا که در بند 260 عناصر فلسفه حق به این موضوع اشاره میکند:
«دولت فعلیتِ آزادی متجسم است. اما آزادی متجسم نیازمند آن است که فردیت شخصی و دلبستگیهای ویژه آن به شکفتگیِ کاملِ خود برسند و برایِ خود، به شناساییِ حقِ خود دست یابند (در درون خانواده و جامعه مدنی)، همچنین، باید، از سویی، به میلِ خود به درونِ دلبستگیِ امرِ کلی راه یابند و از سویِ دیگر، دانسته و به اراده خود، این دلبستگیِ کلی را، حتی همچون روحِ گوهریِ خود بشناسند و فعالانه آن را همچون هدفِ غاییِ خود دنبال کنند.» (هگل، 1394، ص301)
هگل دین را «دانش الهی» میداند و آن را «خردمندی الهی» و زمینه ظهور و تحقق حقیقت مطلق میداند. از اینجا میتوان پیبرد که دین و عقلانیت در اندیشه هگل دارای پیوند وثیقیاند. در تفکر هگل «بنیاد دین، عقلانیت است(Hegel, 1984, p. 83) تلاش هگل برای نشان دادنِ عقلانیبودن بنیاد دین، پاسخی است درجهت پرکردن شکاف میان عقل و ایمان دینی (و دو قطبی شکل گرفته میان این دو) که در فضای روشنگری شکل گرفته بود. هگل سعی میکند آگاهی دینی را از «دین طبیعی» بسط دهد و تا «دین در قالب هنر» و تا «دین وحیانی» پی بگیرد و نهتنها نشان دهد دین، ما را از جهان جدا نمیکند و با عقلگرایی در تضاد نیست، بلکه اگر بهدرستی بسط یابد، بیانگر همین نظرگاه فلسفی، منتها به شکلی غیر فلسفی خواهد بود (استرن، 1394، ص311) با این حال هگل معتقد است روح تنها در فلسفه به خودآگاهی کامل دست مییابد که معنایش این است که فلسفه برتر از مذهب است. (پلامناتز، 1392، ص108)
درخصوص رابطه میان دین و دولت باید گفت دولتِ هگلی نه یک دولت عرفی و مبتنیبر قرارداد اجتماعی است و نه یک دولت قدسی نظیر دولت کاتولیکی بلکه یک دولت مقتدر فراگیر عقلانی است که همبستگیهایی با دین دارد. از نظر هگل «دین و بنیاد دولت، اموری کاملا یکسانند.» (هگل، 1391، ص118). البته باید توجه داشت که منظور هگل از دین در اینجا، نه هر دینی بلکه دین کامل و عقلانی است. هگل دین و دولت را در بطن خود، حاوی یک مفهوم واحد از آزادی میداند و مهم، آگاهی از همین آزادی است، چراکه مردمی که به این آگاهی از آزادی به منزله امری درخود و برای خود، پی نبردهاند، هم نسبت به ساختار سیاسی و اجتماعیشان و هم نسبت به دینشان در جهل بهسر میبرند. ضمن آنکه هگل، نوع حکومتها را مستقیما به برداشت مردم از خدا پیوند میزند:
«مردمی که تصوری بد و نادرست از خدا داشته باشند، دولتی بد، حکومتی بد، و قوانین بدی نیز خواهند داشت.» (هگل، 1391، ص119)
منابع
1- استرن، رابرت(1394). هگل و پدیدارشناسی روح. ترجمه محمد مهدی اردبیلی، سیدمحمدجواد سیدی. چاپ دوم. نشر ققنوس.
2- بیزر، فردریک (1391). هگل. ترجمه مسعود حسینی. چاپ دوم. تهران. نشر ققنوس.
3- پلامناتز، جان (1392). شرح و نقدی بر فلسفه اجتماعی و سیاسی هگل. ترجمه حسین بشیریه. چاپ پنجم. تهران، نشر نی.
4- سینر برینک، رابرت (1395). شناخت هگل گرایی. ترجمه مهدی بهرامی. چاپ اول. تهران. نشر لاهیتا.
5- طالبزاده، حمید (1396). گفتوگویی میان هگل و فیلسوفان اسلامی: صیرورت، دیالکتیک و ایده آلیسم. تهران. نشر هرمس.
6- فیندلی، جان (1390). گفتارهایی درباره ی فلسفه هگل. ترجمه حسن مرتضوی. چاپ دوم. تهران. نشر چشمه. تهران.
7- کلوسکو، جرج (1391). تاریخ فلسفه سیاسی، جلد دوم، قرون وسطا. ترجمه خشایار دیهیمی. چاپ سوم. تهران. نشرنی.
8- مصلح، علی اصغر (1392). هگل. چاپ اول. تهران. انتشارات علمی.
9- هگل، گئورگ ویلهلم فردریش (1391). دفترهای سیاست مدرن، ترجمه محمدمهدی اردبیلی. چاپ اول. تهران. نشر روزبهان.
10- هگل، گئورگ ویلهلم فردریش (1394). عناصر فلسفه حق یا خلاصهای از حقوق طبیعی و علم سیاست. ترجمه مهبد ایرانی طلب. چاپ سوم، تهران، نشر قطره.
11- Hegel. G. F. W,(1984), Hegel's Lectures on the Pilosophy of Religion, Volum1, Introduction and the concept of Religion, University of California press.
روزنامه فرهیختگان، 26 اسفند 1397